[ black White ]
🤍 سیاه و سفید 🖤
part 20
ویو ا.ت :
سریع از در خارج شدم و درشو بستم و فرار کردم ...
چند تا آدم به همراه خودش و آدمای دیگه هم افتاده بودن دنبالم ...
هرچی دم دستم میومد پرت میکردم سمتشون و آخرم راه خروج رو پیدا کردم از اون انبار زدم بیرون و با سرعت میدویدم جوری که دلم درد گرفته بود دستمو رو شکمم گذاشتم و سعی کردم سرعتمو بیشتر کنم ...
یهو پام به چیزی خورد و پرت شدم رو زمین ...
اونا گمم کرده بودن ولی درد داشتم یهو مایعی بین پاهام حس کردم میدونستم خونه به سختی خودمو میکشیدم تا حداقل به جاده ای ، کلبه ای چیزی برسم که رسیدم به جاده ...
فقط داشتم گریه میکردم و کمک میخواستم که یه ماشین سفید ایستاد و دونفر از توش پیاده شدن وقتی اون دونفر رو دیدم خشکم زد ...
part 20
ویو ا.ت :
سریع از در خارج شدم و درشو بستم و فرار کردم ...
چند تا آدم به همراه خودش و آدمای دیگه هم افتاده بودن دنبالم ...
هرچی دم دستم میومد پرت میکردم سمتشون و آخرم راه خروج رو پیدا کردم از اون انبار زدم بیرون و با سرعت میدویدم جوری که دلم درد گرفته بود دستمو رو شکمم گذاشتم و سعی کردم سرعتمو بیشتر کنم ...
یهو پام به چیزی خورد و پرت شدم رو زمین ...
اونا گمم کرده بودن ولی درد داشتم یهو مایعی بین پاهام حس کردم میدونستم خونه به سختی خودمو میکشیدم تا حداقل به جاده ای ، کلبه ای چیزی برسم که رسیدم به جاده ...
فقط داشتم گریه میکردم و کمک میخواستم که یه ماشین سفید ایستاد و دونفر از توش پیاده شدن وقتی اون دونفر رو دیدم خشکم زد ...
۱۶۸
۲۸ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.